ازلازل، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

لبخند عشق

فرشته زندگیم

سلام دخترم خیلی وقت به وبلاگت سر نزدم از وقتی اومدی سرم خیلی شلوغ خیلی دوست دارم  الان دیگه خانم شدی، کلمات زیر هم خوشگل تلفظ میکنی: تخن مغ-آقان جون
20 بهمن 1395

دوستت دارم بدون دلیل

خورشید بتابد یا نه ماه باشد یا نباشد شب و روز من یکی شده فرقی ندارد برای من همه جیز برایم رویا شده عشق تو برایم آرزو شده به رویا و آرزو کاری ندارم حقیقت این است دوستت دارم ازلم دوستت دارم منتظر دیدارتم ...
9 تير 1394

هفته های آخر

سلام دخملم خوفی؟ خیلی وقت به دیدنت نیومدم آخه خیلی سرم شلوغ. عزیزم الان 33 هفته سن داری. جوجو دلم برا دیدنت پرپر می زنه. حس عجیبی................................ باور کن هنوزم باورم نشده مادر شدم. این روزها دنبال یک بیمارستان مناسبیم که تو برای اولین بار این دنیا می بینی. جوجو ماما و بابا و همه آدمها رو زیاد دعا کن. دخترم تو خیلی شیطونی انقدر تکون می خوری و ضربه های محکم می زنی که بعضی شبها باید بشینم تا خوابم بگیره. دخترم تمام سعیمو می کنم تا تو خوشبخت بشی. بوس خیلی دوست دارم. شنبه 9/3/94 دوباره میرم سونوگرافی دیدارمون تازه می شه. این بار خوب چشاتو باز ن تا من ببینی. خیلی دوست دارم، راستی وقتی چشامو می بندم تصو...
4 خرداد 1394

فردا 20/12/93

سلام عزیزم فردا می خواهم برم سونو، دوباره می بینمت. موقع سونو بهترین لحظات من ثبت می شه. این دفعه بزرگتر شدی، این دفعه مامان دیدی براش لبخند بزن. بوس من که می گم تو دخملی ولی بابایی می گه شایدم پسلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزم این روزها خیلی تکون می خوری مخصوصا وقتی من خستم و می خواهم بخابم، انقدر محکم به دیوارهای خونت می کوبی که تعجب می کنم انقدر زورت زیاده. نی نی من مواطب خودت باش. من خیلی دلتنگتم. راستی بابایی کارو تلاشش خیلی زیاد شده داره تمام سعیش می کن قبل این که تو بیای همه چیزو آماده کنه. فرزندم می شه برای همه همه دعا کنی. برای منم خیلی دعا کن تو تنها کسی هستی که مستقیما با احساسات من درگیر و من حس می کنه. مامانی به حضور تو در وج...
19 اسفند 1393

فرزندم

سلام عزیزم 10 دی که هفته 13 بود، وقت سونوگرافی داشتم.رفتم پیش دکتر احمدی (رویان). وقتی خانم دکتر داشت سونوت می گرفت، زیباترین حس به من هدیه داد. من برای بار سوم دیدمت. این دفعه با دفعات چیش خیلی فرق داشتی. بار اول فقط یک توده بودی. بار دوم یک نقطه بودی که ضربان قلب داشت اما این بارخود خودت بودی، همه چیزت تکمیل شده بود. دست ها و پاها کبد، چونت، مماغت، چشمات............. عزیزم دکتر با اطمینان کمی گفت تو دخملی و از انروز ازل صدات می کنم. دخترم شاید حس نکنی اون لحظه چه حسی داشتم ولی مطمنم تو هم وقتی برای بار اول بچت ببینی حس من درک می کنی. شبا با ارزوی در آغوش کشیدنت خوابم می بره. هر روز خداوند را برای داشتن تو شکر می کنم. ازلم...
12 بهمن 1393

اتفاقات ثبت نشده حضورت

سلام دلبندم   چند روز پیش دقیقا اول آبان حالم بد شد رفتم دکتر، اولش فکر کردم تو رفتی و مارو تنها گذاشتی. اما دکتر گفت تو خوبی، تا دهم آبان استرس داشتم دوباره رفتم دکتر بهم گفت تو خوب خوبی. منم خوشحال شدم. عشقم الان تو هفته نهمی. داری بزرگ می شییییییییییییییییییییییییییییی   فرزندم حال مامان این روزا خیلی بد، من تو امتحان قبول نشدم. مثل افسرده ها شدم حوصله رسیدگی بهت ندارم.فقط خستم، دلم می خواهد فقط تنها باشم. هیچکس کنارم نباش. خیلی غصه دارم.  من نتیجه زحماتم ندیدم و بابایی می گه کم زحمت کشیدی ولی من از اوقاتی که داشتم استفاده کردم، نمی دونم چرا اینجوری شد. بیشتر حرص تورو می خورم اگر قبول می شدم تقریبا کنارت ب...
18 آذر 1393

روز سیزدهم

سلام دلبندم امروز تقریبا 13 روزگیت. لانه گزینیت کامل شده، کیسه زرده ثانویه ات، پرزهای اولیه ات، صفحه کوریونیت هم تشکیل شده. منم خوبم فقط معده ام خیلی اذیت می کنه، حالت تهوع دارم. هنوز احساس مادر بودن ندارم،فقط اعتماد بنفسم زیاد شده. چون یک فرشته با من در همه حال. امیدوارم شبیه این کچولو بشی. من و بابا بی صبرانه منتطر فرشتمونیم، هر مشکلی داری به من بگو، من کاملا تو رو می فهمم   ...
27 آبان 1393

یواشکیییییییییییییییییییی

سلام عزیز دلم   دیروز متوجه شدم یک فرشته کچولو به جمع 2 نفره ما اضافه شده  قرار نبود به این زودی بیای، خیلی ترسیدم، نگرانم، من و بابایی جا خوردیم. برام خیلی سخت.... با اینکه از وجودت خیلی خوشحالم، اماااااااااااااااااااا من الان تنها حسم نگرانیییی از خدا بخواه به من وبابایی کمک کن تا واسه ی تو پدرومادر خوبی باشیم. دیروز اولین عکست گرفتیم، خیلی خوشگلیییی چند شب پیش خواب پدرم دیدم که ورود تو تبریک می گفت. تو باعث شدی پدرم بیاد تو خوابم واسه همین بیشتر دوست دارم   راستی تو خوابم دخمل بودی   دوستت دارم دلبندم.   ...
25 آبان 1393

دلتنگی

سلام عزیزم دلم برات تنگ شده واست 1 دونه لالایی قشنگ گذاشتم. هر وقت آمدی پیش من و بابایی واست هرشب می خونم دوست دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم، بیشتر از آنی که فکر می کنی ...
14 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به لبخند عشق می باشد